مشاجره های من و عشقم تغییرات کلی کرده.
هم کیفیتش تغییر کرده هم مدت زمانش کوتاه شده.
تازه بین مشاجره هام فاصله افتاده اونم زیییاد.
کیفیت از این بابت که موضوعات مشاجره هامون ابرومند شده.یعنی سر یه چیز حسابی دعوا می کنیم نه سر موضوعات بچه گونه.
خوب چیه؟
قبلا سر یه لنگه جوراب دعوا داشتیم حالا سر موضوع عدم رعایت احترام متقابل.
خوب این خوب نیس؟نه جان من!خوبه دیگه.یه پیشرفته
مدت زمانشم کوتاه شده از این بابت که قبلا سر همون یه لنگه جوراب یه شبانه روز بحث داشتیم.
حالا یه ربع ساعتم نمیشه به نتیجه می رسیم.
اینه که من میگم ما بلاخره به بلوغ عقلی رسیدیماز این بابته.
یکی به من بگه چرا اقای همسر کارایی رو که من دوست دارم انجام نمی ده.؟
مثلا ورزش نمی کنه و روز به روز چاق تر میشه.
من بدم میاد چاق شده.شکمش بد جور بزرگ شده.
چرا به خاطر من یه تکون به خودش نمی ده؟
نتیجه اخلاقی اینکه
یا تنبله
یا من و دوست نداره.
حالا کدومش؟
همه چی ارومه ..من چقدر خوشبختم...
امروز مصداق این شعره.
اقا رو تا ایستگاه undergrand رسوندم.
بچه ها امروز بیشتر تو مدرسه می مونن.از الان دلم براشون تنگ شده.
شب زرشک پلو خواهیم داشت.
طفلکی اقا دیروز می گفت حوصلم سر رفته.بریم بیرون.اما نرفتیم.چرا؟
چون فصل امتحانهای ثلث بچه هاست.باید درس بخونن.
قول دادم اخر هفته بریم.
حالا موندم توش که کجا برییییییییییییم؟
دلم می خواد با بابا حرف بزنم اما اینقدر اینا بد اخلاقن ادم پشیمون میشه والا
بی خیال
امروز و بچسب.
من چقدر خوشبختم....دیم دریم دیم
یادمه بچه که بودم به علت خراب بودن اعصاب مامان وتشنجی که گاها به ما تزریق می شد ،مثلا به اصطلاح خودم قهر می کردم واوائل می کفتم از این خونه می رم.مامان هیچ عکس العملی نشون نمیداد و می دیدم بعدا مسئله رو با خاله ها مطرح می کنه و هرهر می خندن.
من خیلی غصه می خوردم .اخه اون وقتی که می گفتم می خوام از این خونه برم واقعا می خواستم برم.چون مامان ناخواسته با جیغ و داد واخلاق تندش من و ناراحت می کرد.
یه بارم 8 سالم بود که واقعا رفتم.تا سر کوچه.دیدم کسی نیست دنبالم،دوباره برگشتم.
این ماجرا ادامه داشت تا جاییکه الن خواهرام هم دنبال اینن که یه جوری از خونه بزنن بیرون.
اگه شوهر نشد با کلاس رفتن و کار کردن .
خیلی مهمه که ما به بچه هامون بگیم دوستشون داریم وبهشون نیاز داریم .
کاش مامان و مامان هایی از این قبیل این کار رو می کردن.
وقتی من بچه بودم از افتخارات مامان و خاله ها این بود که بگن بچه باید از دوسالگی
روی پای کسی نشینه.بوسیده نشه چون لوس میشه.
اخه مامان من این چرندیات چیه .
خوب اگه به من محبت کافی می کردی الان من یه کاره ای می شدم
اگه می بینی من اینجوریمواسه همون کاراته دیگه.