دوستی های جدید

بعد از دوهفته که ازش خبری نداشتم ،بهش زنگ زدم حالش و بپرسم رفت رو پیغام گیر.

براش پیغام گذاشتم که می خواستم حالت و بپرسم و.. .


بعد از چند دقیقه اس ام اس زده ،دقیقا منم به فکرت بودم.


یعنی چی اونوقت؟


مثلا من ازت بزرگترم ها.نباید یه زنگ می زدی به جای ا......س ا.......م ا......س


و اینچنین بود که من اینو نوشتم.


عشق

دیروز بهم ریخته بود.

هیچی نخورد.

حال فیلم دیدن هم نداشت.

بیشتر در سکوت گذشت.

-

-

-

صبح بازم سر حال نبود.

بدون صبحانه رفت.

یه خداحافظی سرد.

--

-

-

بهم ریختم.

تمرکز نداشتم.

تصمیم گرفتم منم زنگ نزنم و کاری به کارش نداشته باشم .

شاید اینجوری راحت تره.

-

-

-

الان تلفن کرد.

از غارش اومده بیرون.

لحنش مملو از عشق بود.

گرمای لیش رو از پشت گوشی هم حس کردم.

-

-

-

زمان چه دیر می گذره!

کی میاد؟

چی می شد اگه

چی می شد اگه .هر روز صبح با نوازش لبهای تو روی گونه هام بیدار می شدم.

چی می شد اگه . شبها زمزمه های در گوشی تو لالایی  من می شد.

ای کاش می شد گرمای تن من سردی قلبت رو اب کنه.


پ.ن.  این مطلب واسه وبلاگ قبلیم بود که اینجا اضافه کردم.

چرا؟

دیشب گزارش شجریان در بی بی سی رو دیدم.

دلم سوخت که چطور به علت بی سلیقه گی و کج اندیشی مسئولان ،افراد صاحب نام کشورمون رو از دست می دهیم.


چه بخوایم چه نخاهیم ،شجریان استاد بزرگ موسیقی ماست ،کسی است که با صدای گرم و زیباش سالهاست وارد خونه ما شده و در خلوت هامون حضور داشته.


چرا نباید این مرد هنر مند رو برا خودمون نگه داریم.

این یک نمونه کوچیکه.

اگر افرادی که در راس امور هستند کمی دقت داشتند ،می تونستند مسئله بعد از انتخابات رو خیلی خوب جمع کنند.

خون بی گناهانی که تو کوچه خیابون ریخته شد،مگه به این راحتی از دل ها و ذهن ها میره؟

قبول دارم یه عده فرصت طلب همیشه دنبال زنده کردن خواسته های کفن شده شون هستند و با هر سر و صدایی میریزن بیرون.

اما،این روش درست نیست که با باتوم بیفتی به جون یه سری بچه که فقط تحریک شدن اون وقت نا امنی تو خیابون ها بیداد کنه.

زنهای فاحشه عملا کنار خیابون کاسبی کنن،به شعائر اسلامی توهین بشه،کراک و ..مثل نقل و نبات رو دست مردم بچرخه و..

این هدف تاسیس یه حکومت اسلامی بود؟



قول زنونه

از قدیم گفتن قوله و زنش یا زنه و قولش ،یه همچین چیزایی. 

 

حالا منم رو قولم بودم و دیروز که شنبه بود و روز تعطیل رفتیم خوش گذرونی.با اقا و بر و بچ. 

پار ک و پیک نیک و ففظ قوتبال و بازی دسته جمعی و .... 

 

خوب بود. 

 

روحمون شاد شد. 

جاتون خالی هوا هم خوب همراهی کرد.  

 

من تو سفر و تفریح دیونه میشمیعنی نه اون جور که فکر کنیدا.منظورم شیطنت بود. 

 

داشتم با بچه ها بگو بخند می کردم ، اقا برگشته می گه:چقدر تو می خندی؟! خه خوب نیست. 

 

 

یعنی چی؟یعنی می ریم تو دل طبیعت قاطی پرنده و دار و درخت باید لفظ قلم حرف بزنم و قیافه بگیرم؟!نه نه